چقدر خوب است که آدم بداند براستی کیست!

ساخت وبلاگ
براستی من کیستم؟
چه میخواهم باشم؟
همین چیز به ظاهر ساده.
همین سوال.
سوالی که زمانی حتی نمیدانستم باید از خود بپرسم و برای خویش حلش کنم!
دیگران برایم تعیین میکردند که باید چه باشم.
مثلا پدرم یک چیزهایی میگفت، که هر چه آزمون میکردم کارم در آنها راست از آب درنمی آمد!
مادرم نیز تصور خودش را داشت.
ولی اصلا سوال اشتباه بود.
اینکه من به دنبال جواب از دیگران میگشتم.
من خودم باید میفهمیدم که دقیقا چه هستم، و چه میخواهم بشوم.

امروز میدانم من چه هستم.
میدانم میخواهم چه باشم.
و این باعث حس خوب و آرامش و اعتمادبنفس در من شده است.
دیگر نظر دیگران برایم اهمیت ندارد. یا که اینکه اکثریت جامعه چه هستند و به چه سویی میروند!
در خیالم وقتی مردم در هیاهوی شهرها و کازینوها و کاباره ها پر هیجان و مشغولند، من جایی دنج و تنها، شاید بر لبهء صخره ای رو به دریا، آسوده و آرام نشسته ام. میدانم که تنهایم، اما این تنهایی مرا چندان آزار نمیدهد، دیگر نمیترسم، دیگر فکر نمیکنم شاید باید چیز دیگری باشم، جای دیگری باشم، کار دیگری بکنم! میدانم که من همین هستم که باید میبودم، و نمیشد که جور دیگری باشم، و نباید با ذات خودم میجنگیدم، و آنچه بودم لزوما اصلا بد نبود، شاید خیلی هم خوب بود.
بگذار همهء دنیا به یک سو بروند. من باید خوشحال باشم از اینکه میتوانم به سویی بروم که واقعا خودم هستم و میخواهم! آن ذات و اصالت حقیقی من. من خویش را در هیجان های کاذب گم نکردم، در این هیاهوهای بیهوده. من اصیل ماندم. اصیل بودم. در درونم چیزی بود که نیازی به کلیشه های القا شده از برون نداشت. آن حقیقت و قدرتی بود شاید، فراتر از آنچه دیگران دارند. شاید یک بصیرت و بینش.
سیمور ایرانی...
ما را در سایت سیمور ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد وحدت simor بازدید : 156 تاريخ : شنبه 8 ارديبهشت 1397 ساعت: 11:11