نقدی بر مسخ کافکا!

ساخت وبلاگ
همیشه باید دنبال تفاوت ها بود!
چگونه یک نفر از مردم عادی جدا میشود و سر از کافکا بودن در می آورد!
باید راز را در نگاه متفاوت یافت!
در منطق متفاوت!
و در آخر احساس منتج شده!
یا شاید مسیر برگشتی هم درست باشد!

کافکا در کتاب مسخ فردی را به تصویر میکشد که به حشره ای چندش و بدردنخور تبدیل شده است،این کتاب در ظاهر بی معنی و گنگ پیامی دارد بنام پوچی و دروغ!فرد مسخ شده پس از اندی تحمل شدن از طرف خانواده،منفور شده و در آخر مطرود و نهایتا بنحوی کشته میشود!

اما کافکا چه میخواهد بلغور کند!
کافکا سعی دارد تمام احساسات و عشقآ و احترامات را پوچ و ماسکی نشان دهد!
حتی عظیم ترین و عمیق ترین احساسات وابسته به شرایط است!
اگر از پای افتادی،اگر چندش شدی و اگر بی مصرف شدی هیچ ارزشی برای دیگران نداری و مطرود میشی!
پس ارزش ها محبت ها عشق ها همه در واقع وهم اند!!
این کتابیست که بدبخت گیج شده،صادق خان هدایت ترجمه کرده و شاید تاثیرزیادی بر این روشنفکرنما گذاشته که او را ملول و در آخر به خودکشی کشاند!


اما چرا نگاه کافکا و شاگرد احمقش اینقد متفاوت از دیگران است؟؟!
همه ی مردم حدودا این را میدانند که همه چیز این جهان بده بستان،وابسته به قدرت و نسبی است!ولی هیچکدام از آنها دچار پوچی و سیه روزی نمیشوند!
ولی چرا کافکا و امثالهم بنام فهمیده بودن خود را مریض و افسرده میکنند؟

جواب این است!
کافکا قدرت رویارویی با جهان را ندارد او در آرزوی جهانی ایده آلیست است،و چون به این ایده آلیس نمیرسد دچار پوچی میشود و این جهان طبیعی و نسبی برایش پوچ میشود!
در واقع نادانان و روانپریشان و ضعیفان واقعی امثال کافکا و طرفداران خر آنها هستند!:fav49:


رامین
سیمور ایرانی...
ما را در سایت سیمور ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد وحدت simor بازدید : 214 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1397 ساعت: 4:40