آزادی یا روانپریشی!(نگاهی به یک فیلم)

آزادی طرفداران جان بر کف زیادی داره.خارج از تعریف دقیق آزادی،میتوان آزادی متضاد در بند و زیرسلطه بودن دیگری تعریف کرد!این تعریف در دوران اخیر کمی گسترده تر و پیچیده تر شده!
وقتی که دین و بالطبع آن پایه های اخلاق لرزید،داستایوسکی و شخصیت های کج و معوجش(؟)به صحنه آمدند!
"هر چیزی آزاد است،حتی آدم خواری"ایوان کارامازوف
این سردمدار اگزیستانسیالیست که خود عرق سرد استرس و روانپریشی همیشه وجودش را آزار میداد،به شخصیت خشک تر و در ظاهر قویتری بنام فردریش منتهی شد،نیچه ابهامات کچل روسی را کنار گذاشت و در زاویه ی صفر با حقیقت روبه رو شد!
اکنون دیگر آزادی معنای قدیم را نداشت!
آزادی به معنای رهایی از خود جلوه کرد،البته باز هم دیگری نقش داشت ولی نه نقشی واضح بلکه نقشی ناخودآگاهی!
"هیچ کس نمیتواند ما را داوری کند و نمیتواند به ما نیک و بد را گوشزد کند!"فردریش*


فیلم،"سالو یا 120 روز در سودوم"
فیلمی آمیخته از انحرافات شدید اخلاقی و روحی است.در این فیلم چن نفر صاحب قدرت تعدادی جوان مذکر و مونث را به اسارت خود در آورده و از آنها به عجیب ترین شکل ممکن بهره کشی جنسی و روحی میکنند و در آزادترین و بی بندترین شکل به هوس های وارده پاسخ میدهند.
در نهایت به شکل عجیبی افراد گرفتار را شکنجه داده و شاید میکشند!

این فیلم میخواهد بی مرز بودن تمایلات و احساسات منحرف شده بشر را نشان دهد!فیلمی فجیع که در چندین کشور حق پخش پیدا نمیکند!

آیا هر احساسی میتواند بنام میل به آزادی پاسخ داده شود(فارغ از مضر بودن برای دیگران یا نبودن)

کسانی که تحت تاثیر موج روشنفکری و آزادی دست آخر سر از روانپریشی و دیوانگی محض درآوردند،باید پاسخ سوال خود را در این فیلم پیدا کنند که آیا آن چیزی که آنها دنبالش هستند آزادی درونی و قدرت پرداختن به هوس هاست یا روانپریشی منزجر کننده!


رامین