عثمانی ها در تصرف شماخي و شيروان

ساخت وبلاگ
نيروهاي مصطفي پاشا پس از فتح شهر ارش در شمال گنجه، درختان بزرگ باغ شاهي را بريده، در عرض يك هفته قلعة مستحكمي كه محصور به خندق و سورهاي جسيم بود و گنجايش 000/30 نفرنظامي را داشت، بنا كردند. در پائيز 986 هـ . به سوي شهر شماخي در شروان تاختند. حاكم صفوي شروان، اَرَش خان با 000/25 نفر قواي خود به مقابلة عثمانيان آمد و در شماخي سه روز جنگ خونين بين ارش خان و عثمان پاشا ادامه داشت. روز دوم، غازي گراي و عادي گراي و سعادت گراي (سه برادر) و ديگر خان‌هاي تاتار با 40 تا 50 هزار نفر به امداد عثمانيان آمدند. جنگ به پيروزي عثمانيان انجاميد و عده زيادي هم از قواي ايران در آب غرق شدند، عثماني‌ها، اَرَش خان حاكم صفوي را در حضور عثمان پاشا كشتند.

پس از استقرار قواي عثماني در شماخي، شهر شماخي جزو املاك خاصة سلطان منظور شد و مصطفي چلبي دفتردار امور مالي ايالت شروان تعيين گرديد. دربند را مركز قرار داده، عثمان پاشا را به حكومت ايالت شروان منصوب داشتند. سردار شرق 60 عراده توپ ضربزن و هزار نفر يني‌چري با تمام تجهيزات در آنجا مستقر نموده، ضمن اختصاص 10 هزار نفر حافظ پادگان از سهمية ارباب تيمار و طوايف متبوعه، استخدام سه هزار نفر «قول» نيز نام‌نويسي شد. [17] بعد از اين تقسيمات اداري و ترتيبات نظامي، مصطفي پاشا براي گذراندن فصل زمستان به ارزن‌الروم برگشت و سرداري نيروهاي شرق هم به عثمان پاشا تفويض شد. عثمان پاشا در آغاز حكومت و فرماندهي، از قلعة ارش غارتگران عثماني و تاتار را به قراباغ و مغان فرستاد. آنان با تهاجم و ويرانگري خانه‌هاي مردم را غارت كرده، غنايم بي‌حد و حساب به مركز حكومت انتقال دادند. به حاكم داغستان، امير شمخال كه در مراجعت سردار به استقبال و انقياد عثمانيان آمده بود، زعامت اعطا شد. دختر برادر شمخال كه در زيبايي شهرة آفاق بود، به ازدواج سردار شروان عثمان پاشا درآمد و به پدر آن دختر، توجلاو برهان‌الدين هم «آرپاليق» اعطا گرديد.[18]

مدارك تاريخي نشان مي‌دهد كه، در جنگ‌هاي ايران و عثماني در منطقة قفقاز، گرجيان به طرفداري از صفويه برخاسته از هر لحاظ به عثمانيان صدمه وارد مي‌كردند. در مقابل، تاتارهاي داغستان نيز در تابعيت عثمانيان بوده، ضمن كمك‌هاي مؤثر نظامي، تخريب و تاراج شهرهاي ايران (شيروان) را به عهده داشتند.



در ششم شعبان 986 هـ . (8 اكتبر 1578) نيروهاي عظيم سردار مصطفي پاشا از راهي كه آمده بودند، به ارزن‌الروم رهسپار شدند. در جوار تفليس مدت پنج روز توقف و استراحت كردند. روز 22 شعبان (24 اكتبر) باد شديدي وزيدن گرفت. روز بعد طوفان سهمگين چنان شدت يافت كه ده هزار چادر اردو تار و مار گرديد و در نيمه‌شب برف سنگيني بر زمين نشست. اردوي كوچيده از بامداد تا شام جايي براي نشستن پيدا نكرد. در اثر اين بلاي آسماني پنج شش هزار عسكر عثماني به هلاكت رسيدند. اردوي مصطفي پاشا در حال ضعف و تشويش به ارزن‌الروم رسيد. علاوه بر تلفات سرما و غرق در رودخانه‌ها، عده بي‌شماري نيز در اثر گرسنگي جان سپردند. گرجي‌ها نيز در اطراف تفليس وسيلة سيمون خان به اردوي لاله پاشا خسارات سنگين وارد كردند.[19]

در اواخر رمضان 986 هـ‌. حمزه ميرزا با وزيرش سليمان جابري به شماخي حمله كردند. عثمان پاشا و نيروهايش در حالت پريشاني و تحمل سرماي سخت زمستان، به دميرقاپو فرار كردند. بعد از تصرف شماخي به دست قزلباشان، بيگلربيگي وان خسرو پاشا براي تلافي شكست عثمانيان، به سلماس و حومه‌اش تاخته و به تبريز لشكر كشيد. حمزه ميرزا براي بيرون راندن خسرو پاشا از آذربايجان، با نيروهاي خود به تبريز برگشت. عثمان پاشا آنگاه كه از بازگشت قزلباشان خبر يافت، دلي كايگي‌بيك را به شماخي فرستاد. او با نفرات خود وسايل و مهمات پادگان شماخي را به دربند حمل كرد.

در بهار سال 987 هـ . محمد خليفه ذوالقدر به حكومت شروان منصوب شد. حاكم جديد صفوي پس از استقرار در شماخي، با ده هزار قزلباش از رود سمور گذشته، در حوالي دربند با عثمان پاشا نبرد كرد. در جنگ، قواي عثماني شكست خورده، به دربند عقب‌نشيني كردند. در همين اوقات، محمد گراي (خان تاتار) به امداد عثمان پاشا آمد و محمد خليفه به شماخي برگشت.

شهر شماخي تا اوايل زمستان 987 هـ . در دست محمد خليفه بود و پانزده هزار نفر قشون همراه داشت. در آخر پاييز 987 هـ . محمدگراي خان با هشتاد هزار تاتار كريمه به قواي عثمان پاشا پيوست. سردار عثماني نيروهاي تازه نفس را به فرماندهي كايگي بيك به شماخي فرستاد. مهاجمين محمد خليفه را دستگير كردند. شهرهاي باكو، گنجه، قراباغ به دست تاتارهاي خان كريمه و عثمانيان افتاد. شهرهاي گنجه و قراباغ و آن سوي ارس، مغان و قزل آغاج به وسيلة تاتارها غارت و ويران شد و 20 تا 30 هزار نفر به دست تاتارها اسير شدند.

محقق ترك، عبدالرحمن شرف، به نقل از نسخة خطي شجاعت‌نامه مي‌نويسد: « عدة اسيران بدان درجه رسيد كه غلامان و كنيزان خوبروي را به چند درهم، يا قرص نان خريد و فروش مي‌كردند.»

دوشدي دلّال اَلنه هر نازنين

بيرِ دلم نانه ايدي بيرمه جبين

ملكني تالان ايدوب ايتدك خراب

اولدي گويا مسكن بوم و غراب [20]

در زمستان 987 هـ‌. به واسطة سردي هوا، محمد گراي ده هزار از قواي خود را به فرماندهي برادرزاده‌اش سعادت‌گراي همراه عثمان پاشا امدادگر نگهداشته، خود با خيل تاتار به دربند و كريمه مراجعت كرد. سربازان عثماني شب‌ها پنهاني از پادگان‌ها فرار كرده به ارزن‌الروم مي‌رفتند. از اين رو نيروهاي عثمان پاشا كاهش يافت و سعادت گراي نيز بنابه دعوت پدرش به كريمه بازگشت .[21]

عثمان پاشا چون اطلاع يافت كه اردوي ايران به سپهسالاري سلماس جابري عازم شروان است، قوايش را جمع كرده دوباره به سوي دربند رفت و با 4000 تاتار به قبيله كوره كه در برابر كريمه عصيان كرده بودند، تاخت و آنها را منهزم كرد.

شهر شماخي از سال 988 تا پايان 990 هجري در دست ايرانيان بود و در خلال اين مدت مذاكرات صلح هم جريان داشت.[22]

در زمان مذاكرات صلح، باب عالي به نيروهاي خود در روم ايلي و آناطولي دستور داد كه براي تقويت عثمان پاشا در كفه (كريمه) گرد هم آيند تا به فرماندهي جعفرپاشا به دميرقاپو فرستاده شوند. نيروهاي جديد در اواخر بهار سال 990 هـ . خود را به دربند رسانيدند.

در نامة‌ مورخ 17 جمادي‌الاول 990 هـ . كه به وسيلة شمس‌الدين حاكم آغداش و حاج محمد شيخ‌زاده حاكم ارش، خطاب به اهالي شيروان از باب عالي صادر و ابلاغ شده، چنين آمده است:

از چهار سال به اين طرف، اخلاص و اطاعت شما براي دولت عثماني آشكار و به مرحله ثبوت رسيده، همان طوري كه مي‌دانيد، شيروان ملك دولت عثماني شده است. قزلباش‌ها در آن سرزمين حقي ندارند، شاه دين تباه (شاه صفوي) براي مذاكره صلح ايلچي فرستاده، شيروان را به شرط پرداخت خراج خواستار است، ولي دادن آن استان به آنان به هيچ وجه جايز نمي‌باشد. بنابر اين دوباره به اعزام نيروهاي جديد اقدام شد. از عبدالله خان حاكم بخارا و تركن‌هاي تكّه و حاجم خان حاكم سمرقند هم ايلچي آمده، قرار است كه آنها هم از آن جانب به خراسان ايران تاخت و تاز كنند. شما اهالي شيروان هم در دمير قاپو با عثمان پاشا اتحاد و اتفاق نموده، در راه دين رغبت و همت خود را آشكار سازيد.

نيروهاي مجهز و تازه‌نفس به فرماندهي جعفرپاشا زمستان را در دربند گذرانيدند. در بهار سال 991 هـ . امام قلي‌خان با سه هزار گرجي و چهل هزار نفر سربازان قزلباش در شماخي آماده دفاع و كارزار بودند. عثمان‌پاشا پنجاه هزار نفر قشون تازه وارد را به نزديكي نيازآباد شابران به مقابلة صفويان فرستاد. جنگ‌هاي خونين حتي در شب‌ها نيز با افروختن مشعل ادامه داشت و اين پيكار به نام «‌جنگ مشعل» معروف شد. در جمادي‌الاول 991 هجري شهر شماخي براي پنجمين بار به دست عثماني‌ها افتاد. در عرض 45 روز قلعة مستحكمي از سنگ و آهك كه 70 برج با ديوارهاي سه متري به طول ده هزار متر داشت، بنا گرديد و قلعه و شهر به حاكميت عثمان پاشا درآمد.[23]




17. در اواخر قرن 16 ميلادي، عثمانيان در سرزمينهاي اشغالي، براي انجام خدمات نظامي و حفاظت قلعه‌هاي عثماني، اشخاصي را از اهالي محل استخدام كرده و مزد مي‌پرداختند، آنان را «قول» مي‌ناميدند.

18. پچوي، ا . همان، صص 48ـ 50.

19. Kütükoglu. B . op . cit . S:67-68.

20ـ عبدالرحمان شرف. همان، ص 1424 ؛‌كوتوك اوغلو، همان، ص 101.

21ـ عبدالرحمان شرف. همان، ص 1425.

22ـ سولومون. شويگر، در سياحتنامه‌اش نوشته است:

مقصود خان رئيس هيئت اعزامي ايران، مردي چابك و مجرب و كهنسال بود. او را با تشريفات خاص از اسكدار به «سراي عالم» استانبول آوردند. روز چهارم ورود هيئت، سلطان مراد به منظور نشان دادن حشمت و قدرت نظامي عثمانيان يا ايجاد رعب و وحشت در دل اعضاي ايراني، دست به يك مانور و تشريفات نظامي زد. سلطان مراد، 8 روز قبل از ورود هيئت ايراني، به سراي سلطنتي خارج شهر كه يك ميل با استانبول فاصله داشت، رفته بود. در بازگشت، همراه سلطان 11 هزار نفر سربازان گارد با توپ و تفنگ و تجهيزات كامل (مثل اينكه به ميدان جنگ مي‌روند) با بوق و كرنا و نمايش جانبازها، به استانبول وارد شدند.

هيئت ايراني را براي تماشاي اين صحنة نمايشي، پيشواز سلطان بردند. چاوش‌باشي سلطان از مقصودخان پرسيد: «‌اوضاع را چگونه مي‌بينيد؟ »‌او، جواب سرد و سربالا داد. سپس از چاوش‌باشي پرسيد: « سلطان با اين دبدبه و انبوه قشون از كجا مي‌آيد؟»

چاوش پاسخ داد: « از شكار».

مقصودخان گفت: «‌براي سلطان عيب است با اين همه جمعيت و جنجال به شكار رود. تازه ، با اين طنطنه و تجهيزات، كو شكار؟»

در پايان، ايلچي نكته‌سنج و نود ساله گفت: «‌افنديم ، اگر سلطان براي شكار ، اين همه قشون همراه مي‌برد، خيلي زياد است. هرگاه مي‌خواهد قدرت نظامي و هيبت خود را به ما نشان دهد، بي‌نهايت كم است. نقل از مأخذ شمارة 2 ، ص 134.

23.Kirziog..lu. F. op . cit. S: 332 – 338.

24. Kirziog..lu . F. ibid . S: 327 ; Zari, Ohanes , S: 554.

25. Kütükog..lu. B . op . cit . S:71-76 . Kirzioglu. F. op . cit . S: 324- 327.

26. Kirzioglu. F. op . cit . S: 345-346.
سیمور ایرانی...
ما را در سایت سیمور ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد وحدت simor بازدید : 180 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:00