پنجاه سال بعد از امروز

ساخت وبلاگ
پنجاه سال دیگه همین موقع
گرد و غبار خاطرات ما روی تک تک این فاروم ها و کانال ها به جا میمونه
و همه ما هرچه هست رو ترک میکنیم
وقتی عاقبت اینه
به نظرتون بهتر نیست که با هم مهربون باشیم
حال فقرا رو درک کنیم که دست اخر با شرمندگی همه چیزو جا نذاریم ؟
وقتش نرسیده زییاتر به دنیا نگاه کنیم و قدر نگاه نزدیکانمون رو بیشتر بدونیم
شاید تلنگلری باشه که به خودمون بیایم و محبت ها جای تنفر های بی دلیل رو بگیره
نه تو می مانی،
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

شعر از :"کیوان شاهبداغی"
سیمور ایرانی...
ما را در سایت سیمور ایرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد وحدت simor بازدید : 134 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 2:37